آن یای لعنتی
دربارهی کتاب:
عین القضات همدانی فقیه ، شاعر ، حکیم و از بزرگان مشایخ صوفیه در قرن پنجم و ششم بود که در جوانی، به دلیل حسادت و توطئه و اتهامات نابهجا به دار آویخته شد.
«آن یای لعنتی» روایتی شاعرانه، عاشقانه و در عین حال تاریخی است در باب زندگی، مرگ و تنهایی عظیمِ عینالقضات که بنا به قاعدهی مرسوم جوانمرگی فرهنگی جان خود را بر سر عقاید بدیعش نهاد.
سی روایت از زندگی و تنهایی و مرگ او قدمبهقدم شرح داده شده و مخاطب کتاب میتواند در مسیر تین روایت با حال و احوال این عارف و صوفی بزرگ آشنا شود
بخشی از کتاب:
فردا پیش از خروسخوان اعدامم میکنند؛ بهخاطر یکمُشت حرف، یکمُشت حقایقِ اعلی که برای رهاییبخشیِ مردم از چنگال دیوِ جهل و خرافه، باید گفته میشدند و من با زبانی صریح و بیتلمیح و بیتلویح آنها را گفتم.
حالا که در این دقایقِ باقیمانده، خوب نگاه میکنم، نه تنها کسی بیدار نشده است، بلکه همین مردم دارند اعدامم میکنند تا مبادا حرفهای خطرناک من آرامش شبانهشان را برآشوبد و سنگی در برکهی سکوتشان اندازد…
همین مردمِ دوستداشتنی، که تا قهرمان دیروزشان را قربانی نکنند و همچون قدیسی به خاکش نسپارند و بعد به سنگِ گورش دخیل نبندند، دلشان آرام نمیگیرد!
من هم خم شدهام تا پا بردوش من بگذارند و سودایِ صعود و تسلایِ جاودانگی و رستگاریشان را در سقوطِ من ببینند…
چه کسی اضطراب و هراس کشندهی امشبم را خواهد دید؟
تا کی به این روحِ تنها و این استخوانهای تکیدهام دلداری بدهم و بگویم که چند صدسال دیگر، یا چند هزارهی دیگر که بگذرد، همین عقایدِ کفرآمیزت، را کیمیای کهن میخوانند و همین بدعتهای تو را ابداعات بدیع میدانند؟
فهرست کتاب:
- تمهید: تنهایی کوه را رود میکند
- کتاب نخست: چه کفرِ دلپذیری!
- دو: ضد روایت
- سه: آیا تو دلتنگ من نبودی؟
- چهار: شرحِ آن یای لعنتی!
- پنج: من پیر بیمُریدم
- کتاب دوم: زیر باران اندوهان
- شش: بشُدی و دل بِبُردی و به دست غم سِپُردی
- هفت: زیر باران اندوهان
- هشت: مُردن به مذهب منصوری
- نه: اذا وقعت الواقعه!
- ده: صورتهای امر بیصورت
- کتاب سوم: بنیآدم، بنی عادت است
- یازده: بنیآدم، بَنی عادت است.
- دوازده: عشق میانه، ممنوع ناممکن
- سیزده: بیزارم از دینی که عالمانش ایناناند
- چهارده: پیش از پیاله را که شب میگذرد!
- پانزده: مثل درختی در آذرماه
- کتاب چهارم: ولی سیاست با ما کار دارد!
- شانزده: طعمهی هر مرغکی انجیر نیست
- هفده: من درگزینیام، وزیر شریعتمدار
خلافت سلجوقی - هجده: کدام عرفان؟ چه ارتدادی؟
- نوزده: از گناه توبه می کنند، نه از معرفت
- بیست: وسوسهی واپسین
- بیست و یک: مبحثی خشک اما ضرور!
- بیست و دو: آزادی را به انسان بستهاند چنان که حرارت را به آتش.
- کتاب پنجم: اشارتهای دریا
- بیست و سه: وقتی دل بگوید و زبان بشنود
- بیست و چهار: عاشق سرگردان و غریب است
- بیست و پنج حد عاشقان، حد شاعران
- بیست و شش بیتی دو بماند اما، بردند مرا
- بیست و هفت: وجود، در حمایت خاموشی
- بیست و هشت: پس غذای عاشقان آمد سماع
- بیست و نه: آخرت، باطن همین جهان است
- مؤخره: تاوان گشودن راز هستی
سایر محصولات پیشنهادی