Generic filters
نوع محتوای جستجو
محصولات فرهنگی
نوشته‌های جهان مولانا
اساتید
اخبار

معرفی و دانلود فصلنامه صوتی نگاه آفتاب – شماره اول: مولانا و غیبت عدالت اجتماعی

صاحب امتیاز

موسسه فرهنگی هنری سروش مولانا

مدیر مسئول

مریم موسوی

سال

شماره

معرفی:

معرفی و دانلود فصلنامه صوتی نگاه آفتاب – شماره اول: مولانا و غیبت عدالت اجتماعی

در فصلنامه صوتی نگاه آفتاب – شماره اول: مولانا و غیبت عدالت اجتماعی شنونده‌ی مقاله‌ای از حسین دباغ پژوهشگر حوزه‌ی اخلاق هستید. دباغ با طرح این پرسش که چرا فلسفه‌ی اخلاق مولانا را نمی‌توان برای زیستن در جهان مناسب دانست، مترصد آن است تا با موشکافی ذهنیت و اندیشه‌ی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی، به شرح نگرش او در باب مفاهیم اجتماعی و اخلاقی بپردازد.

درباره‌ی فصلنامه صوتی نگاه آفتاب – شماره اول: مولانا و غیبت عدالت اجتماعی

حسین دباغ، مدرس و پژوهشگر فلسفه‌ی اخلاق، در مقاله‌ی مولانا و غیبت عدالت اجتماعی که در شماره‌ی اول فصلنامه‌ی نگاه آفتاب به انتشار رسیده است، با نگرشی انتقادی و از زاویه‌ای متفاوت به اندیشه‌ و برداشت مولانا از مفهوم عدالت اجتماعی پرداخته است. دباغ چنین استدلال می‌کند که عدالت اجتماعی در نظام اخلاقی مولانا جایگاهی ندارد و از فضایل محسوب نمی‌شود و از این رو، نمی‌توان سازوکار اخلاقیِ پرورده‌ی افکار و اندیشه‌ی مولانا را برای زیستن در این جهان کافی دانست.

ردپای واژه‌ی عدالت به‌عنوان یکی از برترین فضیلت‌های اخلاقی را می‌توان تا دوران باستان و نوشته‌های افلاطون و ارسطو دنبال کرد. همچنان که در تاریخ به پیش گام برمی‌داریم، به متولیان ادیان و فلاسفه‌ی دیگری بر می‌خوریم که از نظرگاه آنان نیز عدالت با اندکی تفاوت در نوع نگرش، از فضایل برجسته‌ به شمار می‌رود. هرچند که تمامی آنان به جایگاه والای این مفهوم معترف هستند اما از نقطه‌نظر خود دست به تعریف و تفسیر آن زده‌اند؛ برخی از آن به انصاف تعبیر می‌کنند، برخی آن را مقامی عرفانی برمی‌شمارند و برخی دیگر پس از تقسیم عدالت به دو نوع فردی و اجتماعی، آن را هدایتگر مسیر صحیح زندگی می‌دانند. در این میان، آنچه از اشعار و آثار مولانا بر می‌آید، حاکی از برداشتی متفاوت و بدیع از مفهوم عدالت است.

عدالت و به‌ویژه عدالت اجتماعی در اندیشه‌ی مولانا، حضوری چندان جدی ندارد و غیاب آن را می‌توان به این شکل تعبیر کرد که از نظر مولانا، عشق مفهومی بنیادی‌تر از عدالت دارد. مولانا جهان را بیش از آنکه بر عدالت الهی استوار بداند، بر عشق پایدار می‌پندارد. عشق برای مولانا مقدم بر عدالت است چرا که هر چه هست لطف الهی است و آنچه که ما را به وجود آورده کرامت پروردگار است نه عدالت او یا استحقاق ما.

عشق آن زنده گزین کو باقی است / کز شراب جان‌فزایت ساقی است
عشق آن بگزین که جمله انبیا / یافتند از عشق او کار و کیا

این گونه است که نظام اخلاقی مولانا، نظامی که اساس و بنیاد آن بر عشق و الطاف الهی مستحکم است، بی‌نیاز از عدالت می‌شود. دباغ در مقاله‌ی مولانا و غیبت عدالت اجتماعی این نظام اخلاقی فردگرایانه‌ی مولانا را که متمایل به جبراندیشی است، برای زیست اخلاقی عادلانه در جهان هستی ناکافی می‌داند و دلایل و استدلال‌هایی برای این باور خود برمی‌شمارد که شما را به شنیدنِ آن دعوت می‌کنیم.

حسین دباغ، مدرس فلسفه در دانشگاه کمبریج، دانش‌آموخته‌ی فلسفه‌ی اخلاق و پژوهشگر نام‌آشنای این حوزه است. مقاله‌ی مولانا و غیبت عدالت اجتماعی در شماره‌ی پاییز سال 1399 این فصلنامه به چاپ رسیده است. مقاله‌ی او همانند دیگر مقاله‌های منتشرشده در شماره‌ی اول فصلنامه‌ی نگاه آفتاب، به تبیین میراث سترگ مولانا برای جهان امروز می‌پردازد و دعوتی دوباره دارد به زیستی اخلاقی، معنوی و انسانی. فصلنامه‌ی فرهنگی، هنری و عرفانی نگاه آفتاب فصلنامه‌ای تخصصی در حوزه‌ی مطالعات عرفانی است که به‌طور ویژه بر شخصیت فرهنگی و عرفانی مولانا جلال‌الدین محمد بلخی متمرکز است. نسخه‌ی گویای این مقاله را به همت نشر صوتی نوین کتاب گویا و با خوانش منیژه قاسمی‌فرد می‌شنوید.

فصلنامه صوتی نگاه آفتاب – شماره اول: مولانا و غیبت عدالت اجتماعی برای چه کسانی مناسب است؟

شنیدنِ فصلنامه صوتی نگاه آفتاب – شماره‌ اول: مولانا و غیبت عدالت اجتماعی را به تمامی علاقه‌مندانِ مباحث فلسفی، عرفانی و اجتماعی پیشنهاد می‌کنیم.

در بخشی از فصلنامه صوتی نگاه آفتاب – شماره اول: مولانا و غیبت عدالت اجتماعی می‌شنویم

به گمان من نظام فلسفی مولانا در اخلاق را می‌توان ذیل این مقدمات و نتایج خلاصه کرد: مقدمه‌ی اول- اگر هستی متعلق به خداوند است، او می‌تواند به هر طریقی در هستی تصرف کند. مقدمه‌ی دوم- اگر خداوند می‌تواند در هستی به هر طریقی تصرف کند، خداوند ملزم به رعایت اصول اخلاقی نیست. مقدمه‌‎ی سوم- اگر خداوند ملزم به رعایت اصول اخلاقی نیست، بر خداوند عدل واجب نیست. پس از این مقدمات، نتیجه‌ی اول به دست می‌آید: هستی متعلق به خداوند است، پس عدل بر خداوند واجب نیست. مقدمه‌ی چهارم- اگر عدل بر خداوند واجب نیست، ما مستحق آنچه به ما رسیده است نیستیم. مقدمه‌ی پنجم- اگر ما مستحق آنچه به ما رسیده است نیستیم، لطف باری سبب آن چیزی‌ست که به ما رسیده است. مقدمه‌ی ششم- از آنجا که لطف باری سبب آن چیزی‌ست که به ما رسیده است، لطف باری مقدم بر عدل اوست. نتیجه‌ی دوم برگرفته از این مقدمات این است: عدل بر خداوند واجب نیست پس لطف باری مقدم بر عدل اوست. مقدمه‌ی هفتم- از آنجا که لطف باری مقدم بر عدل اوست، بی‌عدالتی‌های اجتماعی موجود در این عالم، ظهوری از لطف اوست. مقدمه‌ی هشتم- اگر بی‌عدالتی‌های اجتماعی ظهوری از لطف باری‌ست، وجود آن‌ها شر لازم است. نتیجه‌ی سوم این‌چنین است: لطف باری مقدم بر عدل اوست پس بی‌عدالتی‌های اجتماعی موجود در این عالم، شر لازم است. این استدلال به جهت منطقی معتبر به نظر می‌رسد.