جستجو برای {phrase} ({results_count} از {results_count_total})
نمایش {results_count} از {results_count_total}
صاحب امتیاز
مدیر مسئول
سال
شماره
معرفی:
فصلنامه صوتی نگاه آفتاب – شماره اول: از کوپید و سایکی تا پادشاه و کنیزک داستان عشق جاودان میان روح و تن است. مریم حسینی در یکی از مقالات این فصلنامه داستان «کوپید و سایکی» از کتاب «الاغ طلایی» را با حکایت «پادشاه و کنیزک» از مثنوی مقایسه میکند. او در این مقاله سعی دارد نمادهای دو داستان را تبیین کند و رابطهی میان آنها را مشخص نماید.
داستان کوپید و سایکی بیش از هر چیزی، قصهی پیوند دنیای فانی و جاودان است. حسادت آفرودیت به مخلوقات فانی، به عشق میان کوپید و سایکی منجر میشود. بهتر است پیش از آنکه دربارهی فصلنامه صوتی نگاه آفتاب – شماره اول: از کوپید و سایکی تا پادشاه و کنیزک سخن بگوییم، دو داستان «کوپید و سایکی» از کتاب «الاغ طلایی» آپولیوس و داستان «پادشاه و کنیزک» از کتاب مثنوی مولوی را تعریف کنیم.
الههی عشق و زیبایی، آفرودیت یا ونوس، عاشقی حسود بود. او مردان و خدایان و حتی پسران و نوههایش را دوست داشت و میخواست مالک تمام مردان باشد. برای همین وقتی دید دختری به نام سایکی یا پسوخه، توجه دیگران را بیشازحد به خود جلب کرده است و مردان او را مانند خدایی میپرستند، تصمیم گرفت از او انتقام بگیرد. آفرودیت پسر خود کوپید را نزد سایکی فرستاد تا او را مجروح کند؛ اما متأسفانه در این جریان کوپید یا اروس، خدای عشق، خودش عاشق شد و نتوانست به دستور مادرش عمل کند. از طرف دیگر، والدین سایکی متوجه شدند که دختر کوچکشان خشم خدایان را برانگیخته است. برای همین نزد پیشگوی معبد رفتند و از او خواستند که به آنها بگوید سرنوشت دخترشان چیست. پیشگو به آنها گفت که دخترشان با فردی فانی ازدواج نمیکند. شوهر آیندهی سایکی در بالای کوه منتظر اوست. او هیولایی است که خدایان و انسانها را در هم میکوبد.
سایکی والدینش را راضی کرد که او را با سرنوشت محتومش روبهرو کنند. پس به بالای کوه رفت و منتظر ماند تا هیولا او را برباید. اما بهجای هیولا، باد غربی، زیفیروس، او را به قصری باشکوه برد که در آن انواع نعمتها مهیا بود؛ اما خدمتکاران مشخص نبودند. در پایان شب، همسر سایکی نزد او آمد؛ همسری که جسم نداشت و سایکی فقط صدای او را میشنید. سایکی تا مدتها شبها با شوهر نادیدنیاش به سر میبرد و روزها از امکانات بیحدوحصر قصر استفاده میکرد. روزی خواهران سایکی به دیدار او آمدند و وقتی متوجه شدند که او هرگز شوهرش را ندیده، به سایکی پیشنهاد کردند که برای یک بار هم که شده سایکی با شمع به بالین همسرش برود و او را ببیند. سایکی بالاخره تسلیم وسوسههای خواهرش شد و شبی با شمعی روشن، چهرهی حقیقی همسرش را دید. او کوپید یا اروس، خدای عشق بود. سایکی با دیدن چهرهی او دستپاچه شد و یک قطره از موم شمع بر تن ظریف اروس چکید. کوپید نیز در همین زمان بیدار شد و با عصبانیت قصر سایکی را ترک کرد. سایکی که حال عاشق کوپید شده بود، به هر دری زد تا دوباره شوهرش را ببیند. سرانجام بهسراغ رقیب دیرینهاش، آفرودیت، رفت و از او خواست که به او کمک کند. آفرودیت نیز به او مأموریتهای سخت و دشوار داد تا هر چه زودتر از شر سایکی خلاص شود. سایکی در آخرین مأموریت به دنیای زیرین رفت و در اثر یک کنجکاوی دیگر، به خوابی ابدی دچار گشت. درست مانند داستان سفید برفی.
اروس یا کوپید وقتی میبیند همسرش به چنین سرنوشتی دچار شده، دست به دامان زئوس، خدای خدایان میشود. او نیز شهدی به سایکی میدهد تا جاودان شود و بتواند با خدای عشق، اروس، ازدواج کند. سرانجام آفرودیت نیز با سایکی آشتی میکند. مریم حسینی در فصلنامه صوتی نگاه آفتاب – شماره اول: از کوپید و سایکی تا پادشاه و کنیزک، بعد از شرح مختصری از داستان کوپید (Cupid) و سایکی (Psyche)، نمادهای داستان را براساس پژوهشهای مختلف تبیین میکند. همانطور که از نام سایکی یا پسیخه پیداست، او نماد روح است که درگیر شهوتها، آرزوها و کنجکاویهای دنیوی میشود و سرانجام با رنج و تلاش بسیار، به جاودانگی و دیدار خداوند دست پیدا میکند. احتمالاً چنین تحلیلی شما را به یاد کتاب مثنوی معنوی بیندازد. کتابی که با داستان کنیزک و پادشاه شروع میشود.
مولانا بعد از هجده بیت «نینامه» داستان پادشاهی را تعریف میکند که عاشق یک کنیزک میشود؛ اما این کنیزک بهمحض ازدواج با پادشاه بیمار میشود. وقتی همهی پزشکها از درمان او قطع امید میکنند، حکیمی روحانی نزد کنیزک میآید و مشکل او را تشخیص میدهد: عشق. کنیزک عاشق زرگری در سمرقند است و تاب تحمل دوری معشوقش را ندارد. پادشاه دستور میدهد که زرگر را نزد کنیزک بیاورند و آنها را به وصال یکدیگر برسانند. پس از چندی، آن حکیم روحانی دارویی به زرگر میدهد تا زردرو شود و از چشم کنیزک بیفتد. زرگر سرانجام با خوردن آن دارو جان میسپارد و پادشاه در نهایت، به وصال کنیزک میرسد. در فصلنامه صوتی نگاه آفتاب – شماره اول: از کوپید و سایکی تا پادشاه و کنیزک میشنوید که چگونه مریم حسینی نمادهای این داستان را مشخص میکند.
مریم حسینی که استاد گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه الزهراست، در زمینهی عرفان و تصوف تخصص دارد و کتابها و مقالات بسیاری در این زمینه نگاشته است. اگر فکر میکنید داستان کوپید و سایکی با قصهی پادشاه و کنیزک هیچ تناسبی ندارد، بهتر است به فصلنامه صوتی نگاه آفتاب – شماره اول: از کوپید و سایکی تا پادشاه و کنیزک با صدای شهین نجفزاده گوش فراسپرید. این فصلنامه را انتشارات نوین کتاب گویا تهیه کرده است.
علاقهمندان به عرفان و تصوف و بهویژه کتاب مثنوی، میتوانند به فصلنامه صوتی نگاه آفتاب – شماره اول: از کوپید و سایکی تا پادشاه و کنیزک گوش فرادهند.
پژوهشگران بسیاری به تفسیر این روایت اسطورهای پرداخته و تلاش کردهاند کشف کنند که کوپید و سایکی هر یک نماد چه یا که هستند. گالنیک در کتاب دیگر خود با عنوان «رؤیای دینی آپولیوس» در کتاب دگردیسی، به تحلیل و تفسیر داستان کوپید میپردازد و آن را یکی از رؤیاهای آرکیتایپی مینامد. فولگنتیوس که نخستین تفسیر دینی از این اسطوره داشته، این روایت را آشتی روح با خدا میداند. وی خواهران سایکی را نمودی از جسم و کالبد میداند که در پی از راه به در بردن روح و دور کردن وی از حقیقتند. جیمز گالنیک در کتاب «عشق و جان» به تفسیر روانشناختی از داستان کوپید و سایکی روی میآورد. وی کوپید یا اروس را خدای عشق و سایکی را نماد روح یا جان میداند که وصال آن دو نمادی از وحدت عشق و جان است. گالنیک با استناد به نظر برخی پژوهشگران، اروس یا کوپید را خدا یا موجودی در ارتباط با خداوند میداند که در پی به وحدت رسیدن با جان است. در تمامی این داستانها سرانجام ازدواج مقدس (Gamos Hieros) و وصال عشق با روح اتفاق میافتد.
سایر شمارهها
جستجو برای {phrase} ({results_count} از {results_count_total})
نمایش {results_count} از {results_count_total}