تولد شمس و اوضاعِ آذربایجان

[ کلیک برای بزرگنمایی ]

تولد شمس و اوضاعِ آذربایجان

شمس تبریز، بنا به قولی که در سنت مولویان پذیرفته شده است، در ۶۴۳ که به قونیه رفت، شصت‌ساله بود. این نکته به ما می‌گوید که او در آغاز دهه هشتم از قرن ششم دیده به جهان گشوده است. در حدود این ایام، طغرل بن ارسلان سلجوقی که بچه‌ای بود ظاهرا هفت ساله بر سرزمین‌های قلمرو سلجوقیان در حالی فرمانروایی می‌کرد که اتابک نصرت‌الدین محمد پهلوان پسر شمس‌الدین ایلدگز به نام این سلطان خردسال بر نواحی مرکزی و غربی ایران، ازجمله بر تبریز، حکومت می‌کرد. به گفته ابن اثیر، محمد پهلوان مردی «عادل، با حسن سیرت، عاقل، بردبار و دارای حسن سیاست بود که در سایه این خصایل، مردم آذربایجان، ری، آران و اصفهان در آرامش و امنیت زندگی می‌کردند».

چنان‌که محمدعلی موحد در سرگذشت‌نامه شمس آورده، وقتی اتابک نصرت‌الدین محمد در سال ۵۸۲ از دنیا رفت، آرامش و امنیت نیز رخت بربست. شافعیان و حنفیان در اصفهان به جان هم افتادند و شهر را به آتش کشیدند. در ری هم میان سنی و شیعه نزاع افتاد و شهر را به ویرانی کشاند.  سلطان طغرل پس از آنکه بر کشمکش‌های سیاسی داخلی فائق شد، به تبریز آمد و از آنجا رهسپار همدان شد و در نبرد با خوارزمشاه به قتل رسید. اتابک ابوبکر، پس از او تا زمان مرگش، حدود سال ۶۰۷، بر تبریز حکومت کرد. شمس تبریز این اتابک را در مقالات چنین توصیف می‌کند: «یک گردن از همه سلاح‌دارانی که به اندازه پرتاب یک تبر («یک تیر پرتاو») همیشه گرد بر گرد او بودند، بلندتر بود…»

موحد در کتابش آورده است که «از بخت بد، هم اتابک ابوبکر و هم برادرش اتابک اوزبک که بر جای او نشست، شرابخواره و بی‌کفایت بودند».

قشون مغول به تبریز حمله آورد و اتابک اوزبک دستور داد شهر را محاصره کنند تا از غارت مغولان در امان ماند اما یکی از سرداران اوزبک با جمعی از ترکمانان و ابواب جمعی خود به مغولان پیوستند و به اتفاق رو به گرجستان رفتند و آنجا را «به باد غارت سپردند. وقتی مغولان بار دوم به تبریز یورش بردند، اتابک اوزبک در نخجوان بود و شمس‌الدین طغرایی که زمام کار تبریز را در دست داشت، دستور داد که شهر مقاومت کند؛ اما از بخت خوش، مغولان از اشغال شهر و غارت آن خودداری کردند و در عوض به گرفتن خراج قانع شدند. پس از آن، راه اران و گرجستان و شروان و قبچاق و روس را در پیش گرفتند و تا سال ۶۲۰ در این نواحی به کشتار و غارت ادامه دادند».

موحد همچنین در کتابش آورده است که در این اثنا جلال‌الدین خوارزمشاه به آذربایجان تاخت و تبریز را به محاصره درآورد. تبریز پنج روز مقاومت کرد اما سرانجام تسلیم خوارزمشاه شد؛ خوارزمشاه می‌خواست بداند که چرا سربازان مسلمانش را کشته و سرشان را نزد مغولان کافر فرستاده‌اند. تبریزیان اتابک اوزبک را سرزنش کردند که این کار را کرده بود و خوارزمشاه آنان را بخشید و امان داد. زن اتابک اوزبک که دختر سلطان طغرل و بدین سبب ملکه بود، این معامله را شیرین کرد. زن خوارزمشاه شد. نخست، دو شاهد از اهل علم، کمال‌الدین ورزقانی و یک نفر دیگر را رغبت داد تا نزد قاضی تبریز، عزالدین قزوینی، گواهی دهند که اتابک او را غیابی طلاق گفته است. آن‌گاه قاضی عزالدین پس از استماع شهادت آن دو گواه حکم به وقوع طلاق داد و بدین تمهید، زن اتابک در عقد سلطان جلال‌الدین درآمد . خوارزمشاه با آنکه به تبریزیان وعده امنیت داده بود، به محض آن‌که مغولان بازگشتند، بگریخت.

در این اوضاع و احوال پرآشوب که حکومت به زور جنگ و پی‌درپی در تبریز دست‌به‌دست می‌شد، بهترین کار کناره‌گیری از دنیای سیاست بود. شمس‌الدین طغرایی، ظاهراً دست به چنین کاری زد اما در برابر مهاجمان کافر مغول از تبریز دفاع می‌کرد. شمس تبریز این شمین همشهری و همنام خود را در مقالات به صفت داناترین رایزن زمان، «بوذرجمهر وقت»، می‌ستاید.