عبدالباقی گولپینارلی

[ کلیک برای بزرگنمایی ]

شارحِ شهیر عثمانی

عبدالباقی گولپینارلی در سال 1900 میلادی در ترکیه به دنیا آمد. شاید از بخت‌یاری‌های او یکی این بود که در سنین نونهالی، توانست به مولوی‌خانه بهاریه برود و در آنجا، علم قدیم اسلامی را بیاموزد. یکی از شیوخ آن مولوی‌خانه، شیخ حسین فخرالدین بود که گلپینارلی در مکتب و محضر او تلمذ می‌کرد و تربیت می‌شد. او بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشکده ادبیات در سال 1930 کار تدریس در دبیرستان‌ها را آغاز کرد؛ در ادامه و بعد از آن‌که موفق به اخذ مدرک دکترای خود از دانشگاه آنکارا شد، در همان دانشگاه به تدریس ادبیات ترکی و ادبیات فارسی پرداخت و مدتی بعد به دانشگاه استانبول منتقل شد. در 49 سالگی بازنشسته شد. از آن به بعد بود که در کتابخانه سلیمانیه استانبول به کار فهرست‌نگاریِ نسخ خطی موجود در آنجا پرداخت. در همین کتابخانه بود که روزهای سه‌شنبه را به گپ‌ و گفت با کسانی می‌گذراند که به دیدارش می‌آمدند. گلپینارلی علاوه بر فهرست‌نگاری نسخ خطی کتابخانه سلیمانیه، توانست فهرستی از نسخه‌های خطی در موزه قونیه را هم تدوین کند.

ذکر فهرست بلندبالای تألیفات، ترجمه‌ها و تصحیحات گلپینارلی در این مقال نمی‌گنجد؛ ولیکن تنها به ذکر نام برخی از آثار او خصوصا در حوزه مولوی‌پژوهی بسنده می‌کنیم که از آن جمله است: ترجمه مثنوی، مولویه بعد از مولانا، آداب و ارکان طریقت مولوی، تصوف در 100 پرسش، فهرست نسخه‌های خطی موزه مولانا، شرح مثنوی و رباعیات مولانا جلال‌الدّین.

ترجمه دیوان حافظ، منطق‌الطیر عطار، الهی‌نامه عطار و گلشن راز شبستری بخشی دیگری از ترجمه‌های گولپینارلی به زبان ترکی است.

تألیف، ترجمه و تصحیح

گولپینارلی در سال 1957 کار ترجمه کامل غزلیات مولانا (با نام دیوان کبیر) را به همراه شرح ابیات، متعلقات و حاشیه‌نویسی بر آن آغاز کرد. کار این اثر عظیم 17 سال به درازا کشید و عاقبت در سال 1974 پایان یافت. بخش دیگری از ترجمه‌های او معطوف به آثار منثور مولانا بود که از آن جمله می‌توان به ترجمه ترکی فیه مافیه، مکتوبات و مجالس سبعه مولانا اشاره کرد.

یکی از کتاب‌های تألیفی او در زمینه شناخت‌نامه مولانا «مولانا جلال‌الدین: زندگانی، فلسفه، آثار و گزیده‌ای از آنها» است که به‌واقع باید آن را یکی از کتب مرجع در زمینه زندگی و احوالات مولانا برشمرد. به‌جز آن، از آثار مهم دیگر در این زمینه می‌توان از کتابی در خصوص تبارِ سلسله مولویان به نام «مولویه پس از مولانا» و باز کتابی دیگر در همین حوزه به‌نام «آداب و ارکان سلسلۀ مولویان» نام برد. یکی دیگر از آثار بسیار مهم گولپینارلی پس از سال‌ها تدقیق و ترجمه انتقادی در شناخت آثار و احوالات مولانا و مولاناشناسی، کتاب شش جلدی شرح مثنوی (نثر و شرح مثنوی شریف) است که یک سال قبل از مرگ او منتشر شد. ناگفته نماند که کار ترجمه این اثر سترگ و برخی دیگر از آثار گولپینارلی به دست توفیق سبحانی انجام شده است.

بلاغت و دقت وافر

گولپینارلی، تا پیش از این‌که گزارش خود از مثنوی را منتشر کند، بسیاری از شرح‌های چاپ‌شده و چاپ‌نشده را از نظر گذرانده بود. یکی از عللی که این کتاب گلپینارلی بسیار موردتوجه و استقبالِ ترک‌زبانان قرار گرفت، دقت در گزیدگی و انسجام کار بود. شرحی را که او در روایتِ خود آورده، نمی‌توان در گزارش‌های دیگر یافت. توفیق سبحانی که خود مترجم این اثر گلپینارلی به فارس بوده، معتقد است بلاغت عالی و دقت وافر گلپینارلی در این گزارش از دلایلی بوده که او را به ترجمه این کار واداشته است؛ چرا که این روش، عملا خوانش مثنوی را آسان‌تر کرده و این کار را با معادل‌سازی‌های ساده در برابر لغات دشوار و از طرفی جابه‌جا کردن ارکان جملاتی که مولانا در مثنوی آورده است، در مجموع کار را برای فهم راحت‌تر آن تسهیل کرده است.

او در شرح مطالب و ابیاتِ دشوار کار خود توضیح می‌دهد که خلاصه تمام مثنوی در 18 بیت آغازین آن آمده؛ و این‌که مولانا در شش دفتر مثنوی، شش جهت عالم هستی را گنجانده است؛ شش جهتی که لایتغیر است.

گولپینارلی مثنوی را شرحِ حالات و احوالات دنیایی می‌بیند که دائما در حال نو شدن است. از نظر او مولانا، واژه را در تبیین معنا نابسنده و به‌نوعی نارسا می‌داند؛ طوری‌که حتی کاری چون نام‌گذاری برای اثر شش جلدی خود را نیز کار بیهوده‌ای برشمرده و نام قالب شعری خود یعنی «مثنوی» را عنوان کتاب گذاشته است.

گولپینارلی، مثنوی را اثری تعلیمی می‌شمرد. او در این خصوص، به حافظـه چندوجهی مولانا اشاره می‌کند؛ به این‌صورت که وقتی دارد حکایتی را بیان می‌کند، به‌ناگاه در میانه کار، حکایتی دیگر را به یاد می‌آورد و همین او را به گشایش بحثی پیرامون مساله‌ای دینی و انسانی می‌کشاند؛ که این، خود به شرح حکایت و حادثه‌ای دیگر می‌انجامد و چنان‌که در ساحتی این‌چنین چندگانه سیر می‌کند، حکایت نخست را به پایان می‌رساند. او بر این باور است که مولانا در این اشعار، هرگز تسلیمِ خیال نمی‌شود و فضای پیرامون خود، اطرافیان خود، ظلم و پایمال شدن حقوق و حمله مغول و چیزهایی از این دست همواره ذهن و توجه‌اش را معطوف کرده است. در مثنوی، ضمن بیان حکایات، به اقتضا از امثال و حکم و صور خیال هم استفاه کرده و پای احساسات عوام را نیز به میان می‌آورد. توصیف‌کننده آینده برای مخاطبان اشعار خود است. القصه این‌که مولانا بر این باور است که مثنوی، «اصول ریشه‌های ارکان دین، در بازجُست رازهای وصول و یقین» و جایگاهی‌ست که انسان با توسل به آن از حقیقت آگاه می‌شود. این‌جاست که مثنوی با بازگرداندن آگاهی در قالب بینش و جهان‌بینی همراه با آن حقیقت مکشوف، مایه دوام و قوام انسانیت انسان می‌شود.

او در ادامه پژوهش خود، خاطرنشان می‌کند که در کار شرح مثنوی، بنا را بر فهم و ادراک امروزی از جنبه‌های علمی، نقد و تحلیل به‌روز و نیز ضرورت به‌کار بستن زبانِ امروزی گذاشته است. در ادامه بر اهمیت درک این کار به لحاظ زبانی اشاره می‌کند.

گولپینارلی بر این باور است که است اکثریت قریب به اتفاقِ مشهورترین شارحان مثنوی، ضرورتی به این مقوله ندیدند که موثق‌ترین و معتبرترین نسخه آن را سرلوحه کار پژوهشی خود قرار دهند و دلیلش را اقتضای دانش و شناخت زمانه‌شان ذکر می‌کند که یحتمل اهمیت چنین امری را به ذهن‌شان نرسانده است.

او معتقد است همه آنچه [تا زمان حیاتش] به زبان ترکی راجع به مولانا جلال‌الدین نگاشته شده، رونویسی وراقان از یکدیگر بوده و به‌واقع باید آنها را تنها هجمه‌ای از قطارِ کلمات برشمرد و نه چیزی بیش از آن. در واقع کتاب‌های اصلی در این حوزه مورد تدقیق و مطالعه قرار نگرفته و از این رو، اطلاعات آنها نیز آن‌طور که شایسته است، مورد نقد واقع نشده. چنین است که او بنای کار خود را در این کتاب بر تحقق تمام این کارهای انجام‌نیافته قرار داده است. به نظر او معتبرترین و قابل‌اعتمادترین منبع و مأخذ برای کشف و آشنایی با اندیشه‌ها و عوالم مولانا، آثار خود اوست.

عبدالباقی گولپینارلی در سال 1982 در استانبول ترکیه دیده از جهان فروبست.

برگرفته از:

دین لوییس، ف. (1384)، مولانا دیروز تا امروز، شرق تا غرب؛ حسن لاهوتی

گولپینارلی، ع. (1384)، مولانا جلال‌الدین: زندگی، فلسفه، آثار و گزیده‌ای از آنها؛ توفیق هاشم‌پور سبحانی

گولپینارلی ع. (1382)، نثر و شرح مثنوی شریف؛ توفیق هاشم‌پور سبحانی